فـ ـــ ـانوس درخـ ــ ـشان

عــــــــــــــمــــــــــــومی

فـ ـــ ـانوس درخـ ــ ـشان

عــــــــــــــمــــــــــــومی

کین خواهی هوشنگ

سیامک فرزندی با فرهنگ به نام هوشنگ داشت که یادگار پدر بود و کیومرث او را بسیار گرامی می داشت. چون 

هنگام کین خواهی رسید، کیومرث هوشنگ را پیش خود خواند و او را از آنچه گذشته بود و ستمی که بر سیامک رفته 

بود، آگاه کرد و گفت: « من اکنون سپاهی گران فراهم می کنم و به کین خواهی فرزندم سیامک، کمر می بندم. اما 

باید که تو پیشرو سپاه باشی، چه تو جوانی و من سالخورده ام. سالار سپاه تو باش.» 

آنگاه سپاهی گران فراهم کرد. همه دد و دام از شیر و ببر و پلنگ و گرگ و همچنین مرغان و پریان، درین کین خواهی 

به سپاه وی پیوستند. اهریمن نیز با سپاه خود دررسید. دو سپاه بهم درافتادند. دد و دام نیرو کردند و دیوان اهریمنی 

را به ستوه آوردند. آنگاه هوشنگ دلیر چون شیر، چنگ انداخت و جهان را بر فرزند اهریمن تار کرد و تنش را به بند 

کشید و سر از تنش جدا ساخت و پیکر او را خوار بر زمین انداخت.



چون کین سیامک گرفته شد، روزگار کیومرث هم به سر آمد و پس از سی سال پادشاهی درگذشت.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد